شب یلدا
سلام عشق مامانی خوبی پسرکم بازم دلم برات تنگ شده خیلی وقته ندیدمت عسلم دیگه داره 6 ماهتم تموم میشه و وارد 7 ماه میشی عشقم و تو هر روز بزرگتر میشی خیلی دوست دارم ببینمت با اون دست و پای کوچولوت هی مامانی و مشت و لگد میزنی فدات بشم...
بابایی هم هر روز باهات صحبت می کنه توام زودی جوابشو میدی و ابراز وجود می کنی دیگه حسابی شیطون شدی واسه خودت روزها می گذرد و بیشتر بهت نزدیک میشم و در انتظار روزی ام که بیای بغل مامانی و لمست کنم عزیزم و برای همیشه بشی مال خودم...اما با یه دلهره که میتونم این مسئولیت بزرگ که خدا به من داده را با موفقیت به انجام برسونم و مادر خوبی باشم برای فرشته ای که به من بخشیده...........
کم کم دارم خریداتم می کنم قربون اون لباسای کوچولوت برم ان شاله همشونو به سلامتی بپوشی عزیز دلم
خدایا بازم شکررررررررررررررررت که هر چه دارم از توست
راستی امسال شب یلدا سه نفری بودیم عزیز دلم نمیدونی چقدر خوشحالم که خدا دوباره یکی از مهربونی هایش را شامل حال ما کرد.
خدای مهربونم خیلی دوست دارم و همیشه تو را شاکرم...
اون شب سه نفره جشن گرفتیم و کلی هم عکس که بعدا برات میزارم...ان شاله تا یلدای سال بعد بغل مامانی و بابایی هستی.............................................